نقدی بر کتاب “فرازن، بانوی عاشقانه های زمین” نوشته ی”مریم نظریان”-مولانا-، به قلم استاد “آرش آذرپیک” در نشریه ی سراسری “رودکی”-اسفند ۹۰ و فروردین ۹۱-شماره ی پیاپی۱۱۱ و ۱۱۲-صفحه ی۳۱
“فرازن، بیانیه ی مستتر کاراکتر هرموتیک”
تا کی به غبار وهم پنهان گشتن
زین بیش نقاب جلوه، نتوان گشتن
ای سایه! ز خویش چشم پوشیدن توست
در کسوت آفتاب، عریان گشتن
“بیدل دهلوی”
بی مقدمه، شایسته و بایسته است عرض شود حدود یک دهه است که از این قلم در هیچ یک از نشریات اینترنتی و مطبوعاتی کشور، مصاحبه و مطلب مستقلی به چاپ نرسیده است. اگرچه راجع به کتاب ها و بیانیه های من در زمینه ی اعلام حضور مکتب ادبی اصالت کلمه بی شمار مصاحبه، مقاله و … چه در مخالفت و چه در موافقت نوشته و چاپ شده است. البته در این مدت خود را در ورطه ی سکوت مطلق و انزوای ایستا نیز نینداخته بودم.
شاهد ادعا، حضور فعال من در کارگاه های مختلف هواداران مکتب، مناظره ها و گفتگوهای من در جلسات مختلف ادبی که غالبا در تهران اتفاق افتاده اند، به عنوان نمونه مصاحبه ی اینجانب با رادیو سراسری فرهنگ که در تابستان ۸۸ در دو هفته ی متوالی راجع به ادبیات کلمه گرا انجام و پخش شد. اگرچه گاه –اگر بی ادبی نباشد- برخی از این گفتمان های ادبی مرا وا می دارد بیشتر به سکوت و نوشتن بپردازم. آن چنان که به قول ابویزید بسطامی(روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم.) مثلا همین تابستان ۸۹ در کارگاه ادبی امید، چند مهمان از یکی از شهرستان های استان تشریف آورده بودند؛ فرمودند:”آمده ایم بدانیم عریان چه حرف تازه ای برای گفتن دارد.” من نیز در کمال احترام بر حسب وظیفه توضیحاتی راجع به مکتب ادبی اصالت کلمه دادم که خلاصه ی آن این بود:
اصل دیدگاه اصالت کلمه بر اساس دو محور بنیادین حرکت می کند:
الف) وسیله دانستن کلمه، بر اساس یک نگرش شناخت شناختی، با هدف شناسایی میزان اوج و وقوف به مرزها و محدوده ی جهان اندیشگی انسان.
افتادن طشت ما ز بام خورشید
در ذره شکسته است، جام خورشید
یعنی: به بساط عجز، نازی داریم
بر سایه نوشته ایم، نام خورشید
“بیدل”
ب) هدف دانستن کلمه، در جهان ادبیات به منظور عدم محدود ساختن آن در جنسیت های ادبی شعر و داستان
برون لفظ ممکن نیست سیر عالم معنا
به عریانی رسیدم تا درون پیرهن گشتم
“بیدل”
درباره ی وسیله دانستن “کلمه”بسیار گذرا باید عرض شود پدیده ای که آن را از همه لحاظ “کلمه” می دانیم زاییده و محصول جهان سه بعدی(یا به قول انیشتین جهان چهار بعدیِ فضا- زمان) است.بنابراین ذات کلمه نیز سه بعدی است و چه بخواهیم و چه نخواهیم از همه لحاظ محدود و محصور در این بعد مکان محور و زمان محور در آفرینش است. پس هرگونه نظریه پردازی به اصطلاح علمی و فلسفیدن های عرفان مآبانه درباره ی ابعاد دیگر هستی که خارج از جهان مکان محور و زمان محورِ سه بعدی ماست پیشاپیش با عنایت به محدودیت طبیعی ذات کلمه، محکوم به توهم انگاری است. پس “اظهر من الشمس” است.آنان که به وسیله ی همین کلمات ذاتاً سه بعدی درباره ی چگونگی لوح پیدایشِ ابعاد دهم و صدم هستی نظرات به اصطلاح دقیق علمی بیان می کنند و در مطبخ تخیلات غالباً شاعرانه ی خویش کائنات را ماهرانه در پوست گردو یا خربزه جاسازی می کنند و با چنگ زدن های فرامشاهده ای بر ابَر ریسمان های پندار خود، انسان را توهمی فرض می کنند از توهمات خویش، بی گمان همانند کسانی هستند که با نیزه ای متافیزیکی، دن کیشوت وار عزم خود را جزم شنا کردن در میان صخره های دماوند کرده اند. آخر در عمری که در باب چند و چون همین جهان سه بعدیِ مشاهده مند به وسیله ی همین کلمات سه بعدی که همان گونه که فلاسفه ی زبان شناس اثبات کرده اند، از انعکاس همین جهان رئال نیز درمانده و ناتوانند و مرزهای قراردادی میان خرافه ها و علم درهم شکسته است؛ چگونه می توان به عنوان مثال تخیلات انتزاعی جناب ایورت(Everett) درباره ی وجود و چگونگی جهان های موازی را یک مبحث بی چون و چرای به اصطلاح علمی پنداشت و از این بدتر بر اساس آن، به رد و قبول نظرات دیگر-به ویژه دیدگاه ادیان مقدس توحیدی-کمر بست که این خود شیوه ای نوین در (ره افسانه زدن) است… بگذریم از این که همین سه بعدی یا چهار بعدی دانستن جهان مکانی زمانیِ ما نیز برداشتی است برخاسته از شعور کلمه گرای ما به هستی؛ و می تواند بر اساس نرم افزار هولوگرام گونه ی فعلی ذهن ما، فقط یک فرض باشد.
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب خویش گمانی دارد.
“حافظ”
اگرچه بسیاری از دست آورد های فیزیک نوین به ویژه “کوانتومیست ها” بی گماه شایسته ی توجه و تفکر است، اما نباید با پنداشتی که آن را می توان نوپوزیتیویستی خواند چنان خودآگاه و ناخودآگاه ، شیفته و برده ی سخنان-باز هم تاکید می کنم- به اصطلاح علمیِ آنان شد که آیندگان درباره ی ما بنگارند:”نسلی گستاخ اما بسیار ساده اندیش و زودباور که سرسپردگان توهمِ فراگیر و خودباختگان بیماری قرن خود شده بودند. به قول مولانا:
“کاشکی هستی زبانی داشتی
تا ز هستان پرده ها برداشتی
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ی دیگر بر او بستی بدان
آفت ادراک آن حال است و قال
خون به خون شستن محال است و محال”
درباره ی هدف دانستن کلمه به گونه ای بسیار گذرا باید گفت: تمام مکاتب، جنبش ها و حرکت های ادبی جهان ازآغاز تاریخ ادبیات تا اکنون در یک نکته و نقطه ی واحد متفق القول بوده اند که در جهان ادبیات کلمه وسیله ای است در خدمت شعر وداستان، یعنی الهه های شعر و داستان هدف ودلیل هویت یافتگی کلمه در دنیای ادبند.
و حال ، مکتب ادبی اصالت کلمه، در پارادایم شناخت شناختی خویش، با دلایل و شواهد بسیار برای نخستین بار در تاریخ ادبیات جهان اعلام کرده است که بالعکس تمام دکترین های ادبی پیشین، این شعر و داستان است که وسیله هایی در خدمت کلمه هستند و اتفاقا بر خلاف تمام پندارهای پیشاعریانیستی ادبیات جهان، سرچشمه و دلیل زایش، تکامل، تکوین و دگردیسی شعر و داستان همین دنیای وحدت آفرین کلمه است. یعنی با برخورد وجودگرایانه ی هنری ما با جوهره های مفهومی نوشتاری و گفتاری کلمات و ماهیت های بی پایان آن، به این نتیجه کاملا عقلانی، علمی و کاربردی خواهیم رسید که کلمه، مادر شعر، داستان و دیگر ژانرهای بالفعل و بالقوه ی ادبیات است بنابراین هر کس در هرژانر و مکتبی قلم می زند اگر به مادر بودن کلمه و فرزند بودن شعر و داستان یعنی هدف بودن کلمه و وسیله بودن شعر وداستان در ادبیات- به عنوان دو پتانسیل از دنیای وجودی کلمه- معتقدباشد خواه و ناخواه چه بخواهد و چه نخواهد(حتا اگر با توهم این که رنگ تعلق ناپذیر غرور کذایی اش به وی اجازه ندهد نام عریان را بر قلم خویش بگذارد) رسما وارد جرگه ی بی شمار عریان اندیش های جهان می شود زیرا وی به هر حال به اصالت کلمه و ادبیات کلمه گرا ایمان آورده است. حال اگر کسی در راستای اصالت کلمه و ادبیات کلمه گرا بر اساس تئوری های مطرح در آن قلم بزند یا تئوری نوینی را کشف کند می توان نام عریان نویس را بر وی نهاد. بنابراین در ادبیات امروز جهان از لحظه ی زایش و پیدایش مکتب عریان تنها کسانی از اهالی این دیدگاه شناخت شناختی و تحت تاثیر آن نیستند که همانند پیشینیان کلمه را فقط و فقط وسیله ای در خدمت پیدایش شعر و داستان بپندارند. بنابراین اعلام حضور و ظهور دیدگاه ادبی اصالت کلمه و مکتب شناخت شناختی آن، حقیقتی است شبیه انقلاب کپرنیکی در شناخت منظومه ی شمسی که آن را زیر فشار مافیاهای ادبی و غیر ادبی چه انکار بکنیم و چه انکار نکنیم باز هم به قول گالیله ی بزرگ این زمین است که به گرد خورشید می چرخد.
ز پیراهن برون آ بی شکوهی نیست عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی
“بیدل دهلوی”
درهمین هنگام این آقایان دوست – که پیاپی همدیگر را استاد ومهندس خطاب می کردند- به اتفاق فرمودند: “ما که این حرفهای بدیهی را قبلا می دانستیم ولی بالاخره نفهمیدیم این مکتب شما چه حرف تازه ای برای گفتن دارد!”
با لبخند ماژیک را به مسئول بزرگوار کارگاه– سرکار خانم مریم نظریان – دادم ، نشستم و گفتم: “برای آنتراکت دوست دارم یک لطیفه ی پیامکی بخوانم: ” چندتن گریان و هراسان به شخصی گفتند:
چرا نشسته ای؟ پدرت مرد! پیراهن سیاه بپوش، برویم مرده شوخانه.
جوان با حالتی بهت زده به آنها گفت: نه به خدا قسم خبری شده شما نمی خواهید به من بگویید!”
و بانو نظریان نیز برای این که به اصطلاح جلسه را جمع کنند گفت:”اگر دوستان صلاح بدانند تفالی می زنیم به دیوان پدر معنوی مکتب عریان-بیدل دهلوی-” و سپس این غزل را خواندند:
“خوش آن نفس که چو معنی رسد به عریانی
چو بوی گل ز بهارش لباس پوشانی
به نظم و نثر مناز از لطافت تقریر
زبور معجزه ای دارد از خوش الحانی
کمال نغمه در این جا به قدر حنجره است
ادا کنید به خواندن حق سخنرانی
سخن خوش است به کیفیتی ادا کردن
که معنی آب نگردد ز ننگ عریانی
حریف مردم بد لهجه بودن آسان نیست
کسی مباد طرف با عذاب روحانی
خدای را مپسند ای بهار، رنگ عتاب
شکست آینه ی دل به چین پیشانی
مسیح موج زند تا تبسم آرایی
جنون بهار کند، زلف اگر برافشانی.”
بگذریم. می خواهم با زبانی ساده و بی پیرایه درباره ی یک تئوری نویافته سخن بگویم که برای نخستین بار در آثار مریم نظریان به ویژه فراداستان های ایشان نام آن مطرح شده است پیش از اینکه با عنایت به کتاب« فرازن» شاهکار کم نظیرخانم نظریان به معرفی کوتاه این تئوری بپردازم، باید خاطر نشان شد، میدان نظری و کاربردی این تئوری خاص، فقط در حیطه ی یگانه دکترین شناخت شناختی ادبیات جهان یعنی عریانیسم نیست و همانند برخی دیگر از تئوری های این جنبش، به راحتی جرئت ورود و کاربرد در همه ی ژانرهای ادبی- با عنایت به بی مرز بودن دنیای بی پایان کلمه- می دهد.
تا دقیقه ی اکنون-با توجه به مطالعات گسترده در ادبیات شرق و غرب- درهیچ نوشتاری ندیده ام درباره ی این نوع کاراکتر، نظریه پردازی شده باشد. پس با آن که شواهدی بسیار حتا در کهن ترین متون ادبی جهان در راستای اثبات این تئوری یافته ام، به عنوان یک نظریه ادبی دیدگاهی بکر و کشفی منحصر به فرد است، مربوط به مکتب ادبی عریان که افتخار کشف و ثبت آن به نام زیبای بانوی بزرگوار این مکتب، سرکار خانم نظریان رقم خورده است.
رمز آشنای معنی، هر خیره سر نباشد
طبع سلیم فضل است ارث پدر نباشد
چین کدورتی هست بر جبهه ی نگین ها
تحصیل نامداری بی دردسر نباشد
“بیدل دهلوی”
کتاب مقدس قرآن مجید به عنوان آخرین و کامل ترین پیام و کلام ملل توحیدی که توسط والاپیام دار اهالی اسلام، حضرت محمد بن عبدالله (ص) به جامعه ی بشری تقدیم شده است و بنا بر اعتقادات فرزندان دیدگاه ادبی اصالت کلمه (همان طور که در کتاب ارجمند “فرازن” آمده، متعالی تریت نمونه ی متن عریان در میان ماست) کتابی است که بنا بر نص صریح خود به ویژه در سوره ی مبارکه ی “شعرا” کلامی ست بسیار فراتر از فرامین الهه ی شعر و بالطبع الهه ی داستان و از هر لحاظ عریان از هر گونه کاستی، آلایش و دیدگاه های جنسیت گرای ادبی. .
اینجانب می توانم با قاطعیت عنوان کنم که کتب مقدسه به عنوان کتابِ کتاب های ملل مختلف، تاثیر گذارترین کتب در تاریخ ادبیات جهان بوده اند. برخی به صورت آشکار از آن ها فیض ادبی برده اند و برخی دیگر به گونه هایی پنهان تر. به عنوان مثال ، رمان مطرح “کوری” اثر جاویدان “سارا ماگو” که جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد سوژه ی عمومی مستتر در آن( فراگیرشدن یک باره ی یک بلا- کوری سفید-) درجهان داستانی رمان، ریشه ی مستقیم دارد در سوژه ی عمومی مستتر در کتاب مطرح « طاعون» اثر” آلبرکامو”- برنده دیگر نوبل ادبی جهان –(فراگیر شدن یک باره ی یک بلا- طاعون- درجهان داستانی رمان)
اگر آگاهانه و دانشورانه امتداد این سوژه ی عمومی را به جستجو و کنکاش بنشینیم، سرنخ و ریشه ی نهایی آن را سرانجام در داستان نوح پیامبر خواهیم یافت ( فراگیر شدن یک باره ی یک بلا – طوفان- در جهان)
بهتر آن است که بیش از این اطاله ی کلام نشود. بنابراین می پردازیم به مبحثی تئوریکی که محوریت این مقال بر اساس آن است یعنی “کاراکتر هرموتیک در مکتب اصالت کلمه، با عنایت به کتاب فرازن”:
این قلم پیش از این، دیدگاه عریان و روشن خویش را درباره ی کتاب « فرازن» و سرکار خانم “مریم نظریان” گفته و نوشته است و اکنون با تایید و تاکید دیگرباره ی آن نظر، با قاطعیت اعلام می کنم که کتاب ارجمند و بزرگوار “فرازن” به عنوان محوری ترین کتاب حال حاضر مکتب عریان، بزرگترین اتفاق در ادبیات ایران زمین در دهه ی ۸۰ بوده و با همین پشتوانه به گونه ای استوار پا در دهه ی ۹۰ نهاده است. البته اگر این گونه آن را برجسته ترین مجموعه ی ادبی مستقل در این دهه ی خواب آلوده و غبار آلوده ادبی دانسته ام بایسته است که خوانشگران عزیز این متن بدانند مجموعه ی مستقل اینجانب « لیلا زانا- دختر اسطوره های سرزمین من » نیز در اوایل دهه ی هشتاد، وارد آشفته بازار کتاب ایران شده است.
در حال حاضر قصدم دفاع از این کتاب نیست، بلکه نیت من نمود هر چه بیشتر و به آشکارگی رساندن یکی از مستترترین تئوری های به کار رفته در فراشعرها و فراداستان های بانو نظریان است، یعنی طرح کاراکتر «هرموتیک » در مکتب عریان برای نخستین بار در تاریخ ادبیات .
کاراکتر هرموتیک را می توان به انواع مختلف و به شکل های گوناگون تعریف و تقسیم کرد و اکنون در این مقال پیشنهادات این قلم به سمع چشمتان خواهد رسید.
هرموتیک، حلقه ی گمشده و پنهان حرکت تکوینی روایت های داستانی- و گاه شعری- است که البته در هر روایتی نیز اتفاق نمی افتد. هرموتیک، کاراکتری مستتر و نامرئی است که از فرط ناشناس و مستتر بودن، شاید به زعم خوانندگان و حتا گاه خوانشگران، حتا جزئی از صحنه پردازی های داستان محسوب شود، البته به هیچ وجه در هنگام و هنگامه ی تعریف داستان، خلاصه نویسی داستان، چه در ریختمان طرح و چه در دیدگاه پیرنگی، قابل حذف، جا به جایی و نادیده گرفته شدن نخواهد بود، حتا اگر بسیاری از کاراکترهای داستان نیز دراین میانه حذف شوند.
خود بانو نظریان در فراداستان “جنایات خدایان ” نوشته است:
“گاه در متن به کاراکتری هرموتیک برمی خورید
می توانید به او اعتماد کنید، زیرا ناشناس بودن دلیل بر نبودن نیست.”
خانم نظریان بار دیگر در فراشعر« دنیای عریان» صفحه ی ۸۲ نوشته است:
“در متن عریان گاه به گاه به دیالوگ هایی پراکنده از یک کاراکتر هرموتیک بر می خورید، می توانید به یک فنجان قهوه دعوتش کنید، زیرا ناشناس بودن دلیل بر نبودن نیست.”
کاراکتر هرموتیک، غالبا یک وجود غیر انسانی دارد،- البته نه همیشه- شاید ظاهرا یک شیء، یک وسیله، و حتا یک اتفاق … به هر حال این نوع کاراکتر تعریف خاصی از لحاظ اصول روایتی پیشین ندارد، اما مگر عدم تعریف پیشینیان دلیل موجهی بر وجود نداشتن آن نیز هست؟! و یا به قول خود بانونظریان ناشناس بودن که دلیل بر نبودن نیست!
منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ
شیوه ی تازه، نه لفظ باستان آورده ام
“صائب تبریزی”
پیش از ارائه ی مصداق های کاراکتر هرموتیک عریانیستی در آثار بانو نظریان برای محسوس و ملموس شدن این مفهوم تئوریک، نیم نگاهی می اندازیم به دو فراداستان شکوهمند در کتاب مقدس قرآن کریم:
۱-فرا داستان یونس پیامبر، « کاراکتر هرموتیک آشکار»
به علت آشنایی کامل خوانشگران و عدم اطاله ی کلام، فراداستان را شرح نمی دهم. فقط اگر با دیده ی تدقیق و تحقیق در ان نگریسته شود، نهنگی که مامور بلعیدن یونس پیامبر بدون وارد کردن صدمه ای به ایشان می گردد، یک کاراکتر هرموتیک است البته از نوع کاملا آشکار آن. سینه ی ماهی، خلوتگاه حراگونه ی این پیامبر گرامی می شود وباز هم بنابر وحی ای که به ماهی می شود، پیامبر را به سلامت به دیار خویش باز می گرداند.
نگاه دانشورانه به این کاراکتر هرموتیک آشکار، ناخودآگاه، ما را به یاد کاراکتر نهنگ در شاهکار جاویدان هانس “کریستین آندرسن” یعنی “پینو کیو” می اندازد. بنابراین اقتباس آزاد این نویسنده ی مطرح از این فراداستان مقدس به روشنی مشهود است.
۲- فراداستان حضرت یوسف، «کاراکتر هرموتیک عریانیستی»
ذره تا مهر هزار آینه عریان کردند
ما نگشتیم عیان، هرچه نمایان کردند
حسن بیرنگی او را ز که یابیم سراغ
بوی گل، آینه ای بود که پنهان کردند
“بیدل دهلوی”
سرکار خانم نظریان در فراشعر”دنیای عریان” که اتفاقا این اثر ایشان در کتاب « جنس سوم » در سال ۱۳۸۳ نیز به چاپ رسیده بود، نوشته اند: « بی خیال، زندگی یوسف را هم درچهار خواب خلاصه کرده بودند» تذکر همین نکته، سرنخی به دست من خواننده می دهد، تا در اتفاق « خواب » در فراداستان یوسف پیامبر، نگاهی دیگر گون بیندازم.
« خواب» بنابر تعریف عریانیستی آن، کاراکتری هرموتیک است که چهار باردر زندگی یوسف پیامبر به روشنی نقش آفرینی کرده است با این یادآوری که معجزه ی اصلی این نبی نیز تعبیر خواب بوده است.
*یک بار در کودکی که خواب می بیند ۱۱ ماه و ستاره در مقابلش تعظیم کرده اند و ماجراهایی که حول و حوش این تعبیر به وقوع می پیوندد.
*برای ۲ تن در زندان تعبیرخواب می کند. تعبیر خواب یکنفر اعدام – تعبیر خواب نفر دیگر آزادی و اکرام
*خواب چهارم تعبیرخواب فرعون مصر است که باعث آزادی و رسیدن یوسف به مقام عزیزی مصر می شود.
اما کاراکتر هرموتیک عریانیستی دیگر که در فراداستان اعجاب انگیز یوسف پیامبر به شدت نقش آفرینی دارد، کاراکتر « پیراهن» است. آن چنان که دریک کتاب مستقل می توان فراداستان مقدس یوسف پیامبر را بنا بر ۴ بار نقش آفرینی هرموتیک« پیراهن» به چهار فصل مجزا و پیوسته تقسیم کرد.
* یک بار هدیه ی یعقوب نبی به یوسف(پس از تعبیر خواب تعظیم ماه و ستارگان ) می شود خلعتی که از پیامبران پیشین به وی رسیده است وحال برازنده ی تن فرزندش به عنوان پیامبر آینده گردیده است.
*دومین بار پیراهن خون آلودی که برادران یوسف پس از به چاه انداختن او، به پدر نشان می دهند و یعقوب نبی با دیدن عدم پارگی پیراهن خون آلود، به فراست درمی یابد که گرگ های یوسف، برادران وی بوده اند و عصر چشم انتظاری او آغاز می شود.
*سومین بار پس از عدم تمکین یوسف در ارتباط غیر انسانی با زلیخای شویمند که از پشت، پاره بودن پیراهن شاهدی می شود بر پاکدامنی این پیامبر عزیز.
*چهارمین بار، پیراهن یوسف پیش از رجعت وی نزد یعقوب، با عطر خویش توانست چشمان نابینای پدر را شفا بخشد و نقطه ی پایان چشم انتظاریهای وی گردد.
و اینک در پایان، برای آشنایی خوانشگران و تیزشامه گان حرفه ای “فرازن” با این مبحث نوین ادبی، خود را ناگزیر می بینم به ذکر نمونه هایی از کاراکتر هرموتیک در آثار قلمی مریم نظریان و شما را دعوت می کنم به خوانش عمیق تر این کتاب.
در فراداستان « ریزان » زیباترین جلوه ی کاراکتر هرموتیک، عروسکی است که شاید با توجه به مقدمه ی کتاب- اتوبیوگرافی مریم نظریان- در مصاحبه با نشریه ی صدای آزادی، نماد جنسیت کاراکتر اصلی متن یعنی « نیلوفر» است .
« عروسک» درپروسه ی حرکتی خود در متنیت متن، دو دست خود را از دست می دهد، «آن دستش را آن روز ها پسرکی برد» و دست دیگر که « ناگهان سگی ولگرد می پرد و تنها دست عروسکش را می کند و در می رود.»
در نهایت نیلوفر با بی دست شدن عروسک، به یک نتیجه گیری فلسفی تن در می دهد “چند ثانیه خیره می شود، در چشم های خسته ی عروسکش که دستانش دو طرف دنیا را بر او تنگ کرده است.”
و این شاید نماد زنی ست که در جامعه « دستانش » یعنی تمام قدرتش را می بازد و “ریزان” کاراکتری که قدرت حرکت پای خود را از دست داده است، عروسک خود را – که دارای دو دست یعنی قدرت است- به نیلوفر می بخشد تا شاید بتواند به جزیره ی عاشق ها برسد. نیلوفر هم عروسک بی دست خود را به ریزان می بخشد و … سرانجام نیلوفر لحظه ای که متوجه می شود جزیره ی عاشق ها مردابی است که بهشت نیلوفرهایش دانسته بود، می فهمد هر دو دست عروسکش -یعنی تمام قدرتش- دراستعمار آنجاست یعنی هر دو طرف دنیا برای یک زن به همان نقطه ی جهنمی می رسد.
کاراکتر” کوتوله ها” در فراداستان “کوتوله های آویزان”
این کاراکتر هرموتیک به هیچ وجه دردایره ی هرمونوتیک قطعی قرار نمی گیرد با آن که نمی توان آن را جزء تاویل وهمی هم دانست. زیرا این کاراکتر که نخ نامرئی ارتباط معنایی اپیزودهای مختلف متن با هم است، دارای جلوه ها و نقش های مختلف اما مبهم درمتن است.
مردهای کوتوله، پروانه های کوتوله ، کوتوله هایی که از پنجره آویزانند، کوتوله هایی که درعالم مستی و خواب آلودگی با کاراکترهای قهرمان اثر، اتل متل بازی می کنند و …
در فراداستان بلند “تناروح”، چندین کاراکتر هرموتیک می توان یافت که از نقش آفرین ترهای آن می توان به کاراکتر “رادیو” در اپیزودهای آغازین متن اشاره کرد که در تمام این اپیزود نقش مقابل و تکمیلی قهرمان اصلی فراداستان را ایفا می کند، با دیالوگ هایی که با هر تغییر موج رادیو، باعث دگرگونی در حالات و رفتار زن می شود.
در یکی ازاپیزودهای دیگر این اثر بلند، شعری مشترک توسط کاراکتر ها نوشته می شود. در این شعر، نقش اصلی و قهرمان مستتر، کاراکتر هرموتیک “کفش” است.
به امید آن که اثر بعدی مریم نظریان یک فرا « فرازن» باشد و هرگز این عریان نویس گران مایه و فعال برای خویشتن خویش سقفی قائل نباشد و در آثار مکتوب، به ویژه کتاب آینده ی خویش؛ چه در راستای دیدگاه اصالت کلمه و چه حتا در مخالفت صد در صد با تمامیت آن، همانند همیشه ققنوس وار با فراگذشتن از توهم تقدیرها، عاشقانه پای بر امواج تغییرها بگذارند که به گفته ی “دی اچ لاورنس”:
” آیا شیفته ی زدوده شدن، محو شدن، حذف شدن، هیچ شدنی؟
آیا شیفته ی هیچ شدنی؟
از خاطره ها رفتنی؟
اگر نه، هیچ گاه به معنای راستین تغییر نخواهی کرد.”
و بنا به قول چانینگ: “دوره هایی هست که جسارت داشتن، برترین خرد است.”